حرفای من و دلم



به نام او.

خیلی وقته که اینجا نبودم درست از زمانی که رفتم بلاگفا. خب اونجا هم شلوغتره و هم جذابتر. و کلیرهم دوست پیدا میکنیwinkخلاصه که اگر کسی خواست بیاد اونور در خدمتیم

rooozneviiisss.blogfa.com

خب الان تقریبا نه ماهی میشه که اینجا نبودم.میتونم بگم واقعا هیچ اتفاقی نیفتاده این مدت. همون بلاتکلیفی قبل برام مونده.

عاغا اگر تونستم اینور هم پست میذارم از این به بعد

اگر میشه تو کامنتا بگین که اینجا بیام یا برم بلاگفا. ممنون


به نام او. 

دانشگاه فرهنگیان بوشهر تو این 3 ماهی که گذشت برام پر بود از خاطرات جذاب و تجربه های عالی. گاهی واقعا نیازه تا زمین بخوری بلکه بتونی بهتر راه بری. این که یه تعداد از دوستاتو از دست بدی باعث میشه دوستای واقعی خودشونو نشون بدن. انگیزه ی زیادی که برای پیشرفت دارم هم ناشی از همین دوستای واقعیمه. برنامه ای که برای آیندم دارم تدریس توی رشته ی زبان تحت عنوان استاد عضو هیأت علمیه.میخوام زبان رو خیلی جدی بگیرم و ادامه بدمش. چون علاقه ی خیلی زیادی بهش دارم. و این خودشناسی نتیجه ی همین 3 ماهیه که اینجا بودم. آشناییم با اقوام ساکن بوشهر که اصلن از وجودشون هم خبر نداشتم البته خالی از لطف نبود. در کنار همه ی این ها دوری از خانواده و استقلال شخصی و مالی هم باید در نظر گرفت. و اینکه من چقدر راضیم از اینکه روانشناسی نخوندم چون علوم اجتماعی خیلی شیرینتره و من میتونم در کنارش زبان رو هم داشته باشم و این در حالیه که شغلم تضمینیه. دیگه چی بهتر از این؟؟

بوشهر در کنار آب و هوای متفاوت و امکانات کمتر نسبت به بندرعباس و وسعت کمش تونسته منو یکی از خوشبخت ترین ها کنه و چه شادم من

21/9/97


به نام او

میخوام اعتراف کنم که من دختری هستم که اصولن از هیچی راضی نیستم و همیشه ناراضیم. اما اگر واقع بینانه و به دور از نوع منفی نگاهم به زندگیم نگاه کنم میبینم خیلی هم همه چیز خوب و سر جاشه. خیلی از اتفاقات به موقع افتاد تا منو به اینجایی که هستم برسونه و هنوز معلوم نیست این اتفاقات در اصل مقصدش کجا بوده و من در واقع باید به کجا برسم؟ قطعا معلم شدن و فرهنگیان رفتن و. یک مقصد دیگه داشته. خیلی اوقات مسائل توی زندگی من این مدلین که یه اتفاق میفته تا زمینه روبرای اتفاق بعدی اماده کنه. حس میکنم معلمی هم یه وسیله است تا منو ب اونچه ک معین شده برسونه.من تصمیم دارم خیلی جذی از الان به بعد نوع بینشم رو تغییر بدم و به همه چیز از بعد مثبتش نگاه کنم. بر خلاف همیشه.

دوست دارم نوع نگاهمو عوض کنم تا زندگیم عوض شه. من مطمئنم که اگر به همه چیز با دید مثبتی نگاه کنم زندگیم هم مثبت میشه. واینگونه من زندگیمو از نو میسازمش


به نام او

میگن معلمی شغل انبیاست و چه خوبه که من دارم به این شغل نایل میشم و این از بخت خوشمه. اوایل ناراضی بودم اما خب الان که فکر میکنم میبینم که نه، شغل خوبیه و تو این اوضاع نابسامان و بیکاری و تورم این خیلی خوبه که یه شغل در انتظارمه و با خیال راحت خودمو اماده میکنم برای شغل سالم و ارام و بی حاشیه ی معلمی. میشم یه خانوم معلم و مشغول میشم به اموری که دین کلی بهش بها داده و سفارش کرده به احترام نسبت به معلمان خلاصه که راضیم از دانشگاه فرهنگیان و دارم خودمو اماده میکنم برای یک زندگی مستقل در خوابگاه بوشهر. از شنبه کلاسامون شروع میشه و من کلی هیجان دارم برای اشنا شدن با همکلاسیای جدید و اساتید با تجربه. و کلی ذوق برای شهر جدید و کلی افراد تازه با عقاید و فرهنگ های متفاوت. و چه خوبه که خدا به من همچین فرصتی داده. فرصتی که کمتر کسی بهش میرسه و چه خوبه که اون خدا هوای منو داشته و منو جزء اون کمتر افراد قرار داده. خداجونم ممنون که نگاهم میکنی 


به نام او

این روزا در حال اماده شدنم برای جدایی و دوری. به قول بعضیا لازمه که یه مدتی از خونواده و دوست و اشنا دور باشی تا بتونی خودت رو بشناسی و استقلال پیدا کنی. قراره 4 سال توی بوشهر تک و تنها زندگی کنم و تجربه ی خوابگاه رو داشته باشم. خرید وسایل و لباس و چمدون کارهایین که در حال انجامشونم. 

خرید وقتی توی ماه محرم باشه هیچ لذتی نداره.محرم یه جوریه که حتی اگه تو مراسماش شرکت نکنی بازم غمش رو دلت سنگینی میکنه. بازم غم امام حسین رو حس میکنی و بازم تو دلت میگی اللهم اجعل محیای محیا محمد و ال محمد و مماتی ممات محمد و ال محمد. 

وکاش زندگی و مرگمون مثل اهل بیت باشه

دوست دارم وقتی برگشتم خیلی چیزا رو یاد گرفته باشم. دوست دارم شخصیتم به عنوان یک معلم و زن جامعه یک شخصیت محکم و فهمیده و باسواد باشه. امیدوارم بتونم اینده ی خوبی رو واسه خودم رقم بزنم


خیلی وقت پیش از روی تنهایی به پسری گفته بودم که دوسش دارمو اون گفت که یه نفر دیگه رو میخواد. یکی دوماه پیش خودش ازم خواستگاری کردو گفت میتونیم تا 2 یا 3 سال دیگه باهم عقد کنیمو نامزد باشیم. و من قبول کردم که با مهریه ی پایین و بدون توجه به مادیات باهاش بمونم. اما خب حقیقت اینه که من اصلن ازش خوشم نمیومد. بنابر این. امشب بهش پیام دادم و گفتم که دوسش ندارم. و این که نمیخوام باهاش ازدواج کنم. اما میترسم از این که این موضوعو با اقوام در میون بذاره. اخه از فامیلای نسبتن دورمونه. خدا فقط خودش به دادم برسه. نمیدونم واکنشش چی میتونه باشه؟! اما امیدوارم هر چی هست بی ابرو نشم


سلام به خودم و سایت تازه تأسیسم 
امروز یکم که نه خیلی دلم گرفتهدیروز نتایج نهایی کنکور اومدو برخلاف توقعم که همیشه فکر میکردم با دیدن نتیجه ی نهایی کلی خوشحال میشم و جیغ و این حرفا خیلی ناراحت شدم با اینکه رتبم سه رقمی شده بود و همون اولویت اولم قبول شدم اما هزاران بار تودلم دعا میکردم که برسم به اولویت سوم و روانشناسی قبول شمک نشدقبول شدم علوم اجتماعی فرهنگیان بوشهر. چیزی ک هیج علاقه ای بهش نداشتم اما بخاطر اجبار خونوادم قبولش کردم و متأسفانه اوناهم قبولم کردن همش با خودم میگفتم میرم دانشگاهای تهران و شیراز اما اخرش راهی بوشهر شدم واسه یه رشته به مسخرگی علوم اجتماعی. واقعن حرفی برام نمیمونه ناراحتم و واقعن پشیمون از این که چرا اونقدر تلاش کردم

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

رســــانه سیــد علیرضـــــا حسینـــــی Nicole شبنم خیال برج خنک کننده رسام سرما نکس وان پیکس خدایا ! عاشقت هستم . پرمحتوای بی محتوا لحظه اي توقف... به دنیای منو بابام خوش اومدین گروه تولیدی خدماتی هیواد | تعمیرات مبل